عضويت | ورود | IR فارسی

hotchocolate92  دفتر يادداشت من (62) ورود به دفتر يادداشت

نمايش صفحات:< قبلی 1 2 3 4 
shaYan1368
13 سنة
slm.in rafiqe shaFiqet kOjas?? karesh daram!!
sepehr00
13 سنة
ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ؛ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﺍﮔﻪ ﺣﺘﯽﺗﺼﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺳﺨﺘﻪ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻪﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ، ﭘﻮﻝ ﻭ ﻧﮋﺍﺩ ﻭﻗﺪﺭﺕ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﺼﺪﺍﯾﯽﻫﺎ، ﭘﻠﯿﺲ ﺿﺪ ﺷﻮﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﻪ ﺑﻤﺐﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻩ، ﻧﻪ ﺑﻤﺐ ﺍﻓﮑﻦ ﻧﻪﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﯼﻣﯿﻦ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﺁﺯﺍﺩﻥﻫﻤﻪ ﺑﯽ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﻧﻤﯽ ﺧﻮﻧﯽ،ﻧﻬﻨﮕﺎ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩﻥﺟﻬﺎﻧﯽ ﺭﻭ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻔﺮﺕ ﻭﺑﺎﺭﻭﺕ ﺑﺪﻭﻥ ﻇﻠﻢ ﺧﻮﺩﮐﺎﻣﻪ ،ﺑﺪﻭﻥﻭﺣﺸﺖ ﻭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺭﻭ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ؛ﭘﺮ ﺍﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻟﺒﺎﻟﺐ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭﺑﻮﺳﻪ، ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦﺍﮔﻪ ﺣﺘﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺟﺮﻣﻪ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺑﺮﺩﻥ ﺍﺳﻤﺶ، ﮔﻠﻮ ﭘﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﻪﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﺯﻧﺪﺍﻥﯾﻪ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻨﮕﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻥﻣﺸﻤﻮﻝ ﺁﺗﺶ ﺑﺲ ﮐﺴﯽ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﻬﻢﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻪ ﺗﻦ ﻫﺮ ﺩﻭﻧﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺪﻭﻥﻣﺮﺯ ﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩ ﻭﻃﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﺸﯽ ﺗﻌﺒﯿﺮﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺎ *****
RAMID80
13 سنة
...می خواستم برای تو شعری بگویم از جنس سپیده,با واژه های از عشق دیدیم نمی شود."آخر"وقتی که تو نباشی جای خالی تو را در شعرم هزار واژه هم پر نمی کند...!
mohammad15
13 سنة
وصیت نامه جالب و زیبای حسین پناهی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.


بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.


به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!


ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.


عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.


بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.


کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!


مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.


روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.


دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!


کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.


شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.


گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.


در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.


از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلب



به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد
">http://maryamzohdi.files.wordpress.com/2009/08/panahi002.jpg" border="0"/>
00amir00
13 سنة
cheto metory?
sepehr00
13 سنة
ﻋﺠﺐ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮐﻪﺍﻭﻝ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪﺑﻨﺎﻡ ﺍﻧﮑﻪ ﺍﺷﮏ ﺭﺍﺁﻓﺮﯾﺪ ﺗﺎ ﺁﺗﺶﺟﻨﮕﻠﻬﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻨﺪﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮐﻼﻓﯽ ﭘﯿﭻ ﺩﺭ ﭘﯿﭻﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﭘﯿﭻ ﺍﺳﺖ ﻭﺁﺧﺮﺵﻫﯿﭻ ﺍﺳﺖﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﻣﯽﺩﻭﻧﯽ ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﺍﺷﮑﻬﺎﻣﻮ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻪ ﺣﺘﯽ ﺗﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡﺍﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻭ ﭘﻮﺩﻡ ﻣﻦ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻖﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﻮﺩﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﺗﻮ ﮐﻢ ﺑﻮﺩﺳﮑﻮﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪﻋﺸﻖ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﭘﺲﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﯿﺎﺭﯼ ﮐﻮﺷﺶﮐﻦﻫﺮﮔﺰ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺑﺮ ﻟﺒﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍﻋﺸﻖ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﮑﺮﻭﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩﭼﺸﻢ ﺳﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪﺷﻤﻊ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺎﻣﻮ ﺷﻢﻧﮑﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢﻧﮑﻦﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﻏﻢ ﺭﻭﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺧﯿﺎﻝﺍﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ-----------------------
sepehr00
13 سنة
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﮔﻠﺒﺮﮔﻬﺎﯾﺶ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﺧﺎﺭﻫﺎﯾﺶﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ .ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻗﺖﺍﺳﺖ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺩﺭﺁﻥ ﺭﺍﻩﻧﺪﺍﺭﺩﻣﺎﻧﻨﺪﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥﻣﻌﺼﻮﻡ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭﺑﺎﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ﺍﺵ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﻣﯿﺰﻧﺪﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻣﺎﺟﺮﺍ ، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﻭﺭﻗﺶ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ، ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﯽﺗﻪ ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﻟﮕﺪﻣﺎﻟﺶ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺭﺍ ﻫﻢﺧﻮﺵ ﺑﻮ ﻣﯽﮐﻨﺪ----------------
RAMID80
13 سنة
زنگ خورد،ناظم صبح آمد سر صف تو برنامه صبحگاهی رو به خورشید گفت:باز هم دفتر مشق دیروز خط خورد و کتاب شب پیش را ماه با خودش برد.آی خورشید!روی این آسمان روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس؛زیر این گنبد گرد و کور و کبود/آدمیزاد،هرگز دانش آموز خوبی نبود.
masi53
13 سنة
سلام دوستان نام این شخص جمال حمیدی فرزند لفته متولد 1351 شاغل در شرکت حفاری اهواز که با اکانتهای andam80 virangar jamalbedvi در این سایت چت می کند و دارای سه فرزند می باشد از سوی دادگاه ارشاد تهران تحت تعغیب می باشد .
هرکس از وی نشانی دارد ویا اطلاعاتی دارد لطفا به virangar2 و یا با دادگاه ارشاد و پرونده رمالگری (دعا نویسی)جمال بدوی تماس گرفته و یا با شماره تلفن 09351251294 وکیل پرونده تماس حاصل نمایید .
ضمنا این شخص همراه یک زن بدکاره انجام به این کار می کنند .
زنهای شوهردار و دختران را توسط رمال گری اغفال کرده و با گرفتن عکس از این زنها سوئ استفاده می کنند.
شماره تلفنهای این اشخاص به شرح زیر است
09168660663 09163151342 09371805179
ضمنا این اشخاص متواری می باشند.هرکس به هر نوعی با این ها در ارتباط باشد شریک جرم بوده و از سوی دادگاه ارشاد مورد پی گیری میباشند جواب جواب
sepehr00
13 سنة
ببار باران که دلتنگم ... مثالمرده بی رنگمببار باران کمی آرام ...که پاییز هم صدایم شدکه دلتنگی و تنهایی رفیقبا وفایم شدببار باران .....بزن بر شیشه ی قلبمبکوب این شیشه را بشکنکه درد کمتری دارد اگر با دستتو باشدببار باران .......که تا اوج نخفتن ها مدامباریدم از یادشببار باران ... درخت و برگخوابیدناقاقی ... یاس وحشی ... کوچه هاروزهاست خشکیدنببار باران ... جماعت عشق راکشتنکلاغا پونه ی سبز وفا را بیصدا خوردن ....ولی باران تو با من بیوفایی ......تو هم تا خانه همسایه می باریو تا من ...می شوی یک ابر تو خالی ......ببار باران .........ببار باران ........ که تنهایم-------------------------------------------------------------------------
sepehr00
13 سنة
قطار میرود تو میروی تمامایستگاه میرود ومن چقدرساده ام که سال های سال درانتظار تو کنار این قطارایستاده ام و همچنان به نردههای ایستگاه رفته تکیهداده ام
mohaammad15
13 سنة
سلام دوست خوب و عزیزم
خوبید؟خوشید؟سالمید؟سلامتید؟
الهی هرکجا هستید شاد باشید">http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-66.gif" border="0"/>
اومدم بگم که اواس با محمد نامهربون شده">http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-28.gif" border="0"/>
نمیدونم چرا نمیتونم وارد پروفایل قبلیم بشم">http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-07.gif" border="0"/>
هرچی هم از اواس خواهش کردم مهربون نشد که نشد">http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-52.gif" border="0"/>
منم که دیدم اواس منو به جنگ فرا خونده">http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-73.gif" border="0"/> اواس رو پیچوندم
هاهاهااااااا
این پروفایل جدیدمه با همون خرگوش ناز خودم">http://smilies.sofrayt.com/fdm/wink2.gif" border="0"/>
به هر حال گفتم که بدونید من از این به بعد با این پروفایل هستم
اگه خواستید مطلبی بذارید">http://smilies.sofrayt.com/fdm/write-a-letter.gif" border="0"/> واسه پروفایل جدیدم بذارید
خوشدل باشید
RAMID80
13 سنة
tnx 4 the add...
sepehr00
13 سنة
بی تو، مهتابشبی، باز از آنكوچه گذشتم، همه تن چشمشدم، خیره به دنبال توگشتم، شوق دیدار تولبریز شد از جام وجودم، شدمآن عاشق دیوانه كه بودم درنهانخانه جانم، گل یاد تو،درخشید باغ صد خاطرهخندید، عطر صد خاطرهپیچید, یادم آمد كه شبیباهم از آن كوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی برلب آن جوی نشستیم تو،همه راز جهان ریخته در چشمسیاهت من همه، محو تماشاینگاهت آسمان صاف و شبآرام بخت خندان و زمان رامخوشه ماه فروریخته در آبشاخهها دست برآورده بهمهتاب شب و صحرا و گل وسنگ همه دل داده به آوازشباهنگ یادم آید، تو به منگفتی: از این عشق حذر كن!لحظهای چند بر این آب نظركن، آب، آیینه عشق گذراناست، تو كه امروز نگاهت بهنگاهی نگران است، باشفردا، كه دلت با دگران است!تا فراموش كنی، چندی از اینشهر سفر كن! با تو گفتم:حذر از عشق!؟ ندانم سفر ازپیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم! روز اول، كه دل من بهتمنای تو پر زد، چون كبوتر،لب بام تو نشستم تو بهمن سنگ زدی، من نه رمیدم،نه گسستم ... باز گفتمكه : تو صیادی و من آهویدشتم تا به دام تو درافتمهمه جا گشتم و گشتم حذر ازعشق ندانم، نتوانم! اشكیاز شاخه فرو ریخت مرغ شب،ناله تلخی زد و بگریخت ...اشك در چشم تو لرزید، ماه برعشق تو خندید! یادم آید كه:دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه كشیدمنگسستم، نرمیدم رفت درظلمت غم، آن شب و شبهایدگر هم، نگرفتی دگر ازعاشق آزرده خبر هم، نكنیدیگر از آن كوچه گذر هم ... بیتو، اما، به چه حالی من از آنكوچه گذشت
sepehr00
13 سنة
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست سوگند می خورم به مرام پرندگان در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست از بردگی مقام بلالی گرفته اند در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست در کارگاه رنگرزان دیار ما رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست دارد بهار می گذرد با شتاب عمر فکری کنید فرصت پلکی ردنگ نیست وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست تنها یکی به قله تاریخ می رسد هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست
avenger1371
13 سنة
Salam khobi ?
sepehr00
13 سنة
عشق مسیحا دم بلبل از جلوه ی گل نغمه ی داود نمود نغمه اش ، درد دل غمزده بهبود نمود ساقی از جام جهان ، تاب به جان عاشق آنچه با جان خلیل آتش نمرود نمود بنده ی عشق مسیحا دم آن دلدارم که به یمن قدمش ، هستی من دود نمود در پریشانی ما ، هر چه شنیدی هیچ است هیچ را کس نتوانست که نابود نمود نازم آن دلبر پر شور که با صهبایش پرده بردار رخ عبد و معبود نمود قدرت دوست نگر کز نگهی از سر لطف ساجد خاک در میکده مسجود نمود
avenger1371
13 سنة
Salam !
mohammad15
13 سنة
ای بــرادر! خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!




از سخنان ملاصدرای شیرازی



">http://persian-star.org/1388/8/04/god.jpg" border="0"/>
sepehr00
13 سنة
من به تو خندیم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید ونمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است¤من به تو خندیدم تا که باخنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را...و من رفتم و هنوزسالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض و تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ¤)علی محمد )¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤
نمايش صفحات:< قبلی 1 2 3 4 
ارتباط با ما | Blog | Translation | مقررات استفاده از سايت | خط مشی سايت

沪ICP备06061508号
© 2006 OwnSkin.com کپی رايت    
-
گنجايش بارگذاری
اين يک خطا در گنجايش بارگذاری است